یوگسلاوی 1991 و آرامش پیش از توفان

صبح زود پس از 3 روز گردش در بوداپست زیبا به سوی مرز یوگسلاوی راه افتادیم. بار دوم بود که یوگسلاوی را می دیدم و هر دو بار احساس می کردم که در اینجا چقدر رنگ کم است.شهرها به گونه ای بیروح بودند با ساختمان های مسکونی بلند دوران مدرنیسم سوسیالیستی، همه شکل هم! با وجودی که یوگسلاوی جزو پیمان ورشو و بلوک شرق نبود ولی آن گونه نیز با غرب رابطه نداشت. دولت فدراتیو سوسیالیستی یوگسلاوی که ساخته مارشال تیتو بود، همیشه راه خود را رفته بود و یکی از اعضای مهم «جنبش غیرمتعهدها» بود. جمهوری فدراتیو ناهمگون که با ده من سیریش مارشال تیتو به زور به هم متصل شده بود. برای من یوگسلاوی نماد اروپای کوچک بود و فکر می کردم که اروپا باید یک جمهوری فدرال شود. در عین حال یوگسلاوی پر از تضاد بود و آن چه که بعدها رخ داد و در آن همه طرفهای درگیر جنگ در وحشیگری روی نازی ها را در قرن بیستم و در میان اروپا سفید کردند، بیشتر نشان داد که این جمهوری فدرال به زور به هم متصل شده است. یک سو اسلوونی ها و کروات های کاتولیک، یک سو بوسنی ها و کوزووهای مسلمان و یک سو صرب های ارتدکس، یک سو مردمانی چون کرواتها، بوسنی ها و کوزوویها که در جنگ جهانی دوم با نازی های آلمانی متحد شده بودند و آن سو صربها که با رهبری مارشال تیتو دلاورانه در برابر نازی ها ایستادند و جنبش مقاومت ضدفاشیستی را سازمان دادند؛ یک سو بوسنی ها و کوزوویهایی که چهارصد سال پیش تر مسلمان شده بودند و با ترکان عثمانی همدست و  یک سو دیگر مسیحیان آنجا. جمهوری فدرال زورکی و پر از تناقض و خرده حساب های تصفیه نشده! دیدیم که چندی بعد چه گذشت، در سربنیتسا، در سارایوو، در توزلا یا بانیالوکا و خیلی جاهای دیگر.

تابستان 1991 است. یوگسلاوی هنوز برپاست. پس از درگیری کوچکی در اسلوونی و چند راهپیمایی در آنجا، شرایط آرام است. البته ما نیز از راه چکسلواکی و مجارستان آمده بودیم و پس از گذشتن از شهر سگد (Szeged) که اسبهای معروفی دارد از آنجا وارد صربستان شدیم. در بلگراد نیز چیزی نماندیم و راه را ادامه دادیم. بعد از ظهر به پریشتینا (Pristina) رسیدیم. در کنار شهر فروشگاهی دیدم شبیه خواروبار فروشی های ایران. به دوستم گفتم: اگر این فروشگاه آن چیزی باشد که من حدس می زنم، باید نان و پنیر و هله هوله داشته باشد. به فروشگاه می رویم. همان گونه است. نانی شبیه باگت فرانسوی و پنیر و خیار و چیزهای دیگر می خریم. در همین میان دو مامور پلیس (میلیشیا) وارد فروشگاه می شوند. نگاهی به ماشین خود می اندازم و مطمئن می شوم که در جای خلاف پارک نشده است. آنها نیز کاری به ما ندارند. یکی از آنها با روزنامه های کنار صندوق ور می رود و لای آنها را نگاه می کند. دوستم می گوید: نگاه کن، کارهای اینها کمی عجیب نیست؟ چرا پلیس لای روزنامه ها را می گردد؟ تازه یادم می افتد که پریشتینا پایتخت ایالت کوزوو است. به او می گویم: ما در کوزوو هستیم و در اینجا درگیری با دولت مرکزی وجود دارد. سپس در کار دو پلیس دقیق می شوم. یکی لای روزنامه ها را نگاه می کند و برگ های تبلیغی را که لای آنها گذاشته اند را می خواند و آن دیگری تیتر کتابهای اندکی را می خواند که در یک قفسه کوچک برای فروش گذاشته اند. صاحب مغازه کاملا عصبی است و دیگر حواسش به ما نیست. چقدر برای من این موقعیت آشناست! به دوستم که خودش اهل برلین شرقی است، می گویم: مگر شرایط خودت در همین 4-3 سال پیش یادت رفته؟ می گوید اینجوریش را تاکنون ندیده بودم. پول خریدمان را می دهیم و بیرون می آییم. در شهر با دقت بیشتر به پیرامون خود می نگریم و احساس می کنیم که جو کمی متشنج است. کلی آدم بیکار این سوی و ان سوی ایستاده اند. بپاهای حکومتی، ساواکی، اشتازی، سکوریتاتس، الامن، اطلاعاتی و هرچه اسمش را بگذارید! این را هم در اروپای شرقی دوران سوسیالیسم دیده ام و هم در ایران، آنگاه که حکومتیان احساس ناآرامی می کنند.

شب دیروقت به مرز یونان می رسیم. با وجودی که بار نخست است که به یونان می آییم، احساس می کنیم که به خانه خودمان رسیده ایم. تشنج حاکم در فضای یوگسلاوی ما را نیز عصبی کرده بود. روحمان نیز خبر نداشت که در اینجا از چند هفته بعد قرار است چه اتفاقی رخ دهد. در اینجا هوا آرامش داشت.

یک پاسخ

  1. واقعاهم نگه داشتن این اقوام وادیان متضاد درصلح وصفا کناریکدیگر درمدت نیم قرن شاهکاری بود که تنهاازتوان مرد مقتدر و لایقی چون ژوزف بروز تیتو وبااعمال یک دیکتاتوری مثبت میسر میشد تیتو لقب این مرد بود بمعنی تومی توانی
    ================================
    از دیدگاه من «دیکتاتور مثبت» در خود تناقض دارد. دیکتاتوری هیچ گاه نمی تواند مثبت باید. در کوتاه مدت است که برخی کارهای خوب را با زور انجام می دهند و دستاورد مثبت هم دارند. اما از آنجا که توسل به زور باعث می شود درگیریهای فرهنگی و سیاسی موجود در جامعه در کناال درست هدایت نشوند و حل نگردند، جامعه مدنی رشد نکند و تسویه حساب ها باقی بماند. تاریخ ایران پر است از این چیزها. در دوران کنونی نیز همین یوگسلاوی بهترین نمونه است که تا شرایط دیکتاتوری از بین رفت و حکومت مرکزی تضعیف شد، مردم به جان هم افتادند ( و نه تنها نمایندگان سیاسی آنها) و در میان اروپا روی نازی ها را نیز سفید کردند. الجزایر و ترکیه نیز در خود دارای نمونه های دیگری از درگیری های حل نشده هستند.

برای یک انسان پاسخی بگذارید لغو پاسخ